-نام پدر و مادر حضرت مريم چيست؟

(41873)
-پيامبري كه پدر داشت امّا مادر نداشت , چه كسي بود؟

(16851)
-در هنگام فاتحه خواندن حتماً بايد دعاي اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات را بگويند و بعد سوره حمد و توحيد را بخوانندّ آيا در غير اين صورت فاتحه خواندن درست نيست؟

(13937)
-خوش صداترين پيامبر چه نام داشته است؟

(7986)
-چرا خداوند به ابراهيم((عليه السلام)) لقب خليل الله را عطا كرد؟
(2946)
-بعضي مي گويند: حضرت ابراهيم در روز سيزده بدر كه مردم به بيرون شهر رفته بودند, بت هارا شكست و مي گويند: درست نيست در اين روز به بيرون شهر برويم ; آيا اين گفته درست است ؟

(2853)
-چرا نام پيامبر قوم لوط، لوط بوده ، مگر نه اين كه نام انبياي الهي با مسمي بوده و كامل و زيبا؟توضيح دهيد معنا و مفهوم لوط چيست؟

(2434)
-چرا حضرت داوود با اين كه از پيامبران اولوالعزم نبود، داراي كتاب زبور بوده است؟

(2196)
-سبطيان و قبطيان كيستند؟

(1670)
-علت حرام و گناه بودن غيبت چيست؟ چرا دين اسلام بر اين موضوع حساس ميباشد و به شدت از آن نهي ميكند؟

(1655)
-جدا نمودن آيين مقدس اسلام از سنتهاي باطل چگونه است؟
(0)
-آيين كامل چه آييني است؟ و چرا بعضي اديان نسبت به بعضي ديگر كاملترند؟
(0)
-آيا كساني كه به وجود آييني به نام اسلام پي برده اند ولي به آن معتقد نمي باشند، مستحق كيفرند؟
(0)
-مفهوم آزادي در اسلام چيست(0)
-اخباريين چه كساني اند؟
(0)
-1ـ چرا بين اديان الهي تفاوت وجوددارد درحالي كه خداوند تمام احكام را بر پيامبران نازل فرموده اند پس چرا تفاوت در نماز و روزه و ساير احكام وجود دارد؟(0)
-1ـ چرا به پيروان اديان الهي كافر مي گويند در حاليكه آنها نيز پيرو دين خداوند هستند ؟(0)
-2- چرا بعضي مردم مسيحي هستند ؟ با اين كه بيشتر جمعيت دنيا رامسلمانان تشكيل مي دهند ؟(0)
-آيا مسيحيان و يهوديان و ..... به بهشت مي ورند.؟ ( به نظر من اين با منطق جور در نمي آيد كه در اديان ديگر كسي مذهبي شناخته مي شود و به خاطر خدا كار نيك مي كند و به جهنم برود به خاطر اينكه دينش اسلام نبود )(0)
-پـيـغـمبر اسلام مي گويد : به آييني مبعوث شده ام كه عمل به آن براي همه سهل و آسان است اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام و مذاهب پيشين نبوده ؟(0)
-جدا نمودن آيين مقدس اسلام از سنتهاي باطل چگونه است؟
(0)
-آيين كامل چه آييني است؟ و چرا بعضي اديان نسبت به بعضي ديگر كاملترند؟
(0)
-آيا كساني كه به وجود آييني به نام اسلام پي برده اند ولي به آن معتقد نمي باشند، مستحق كيفرند؟
(0)
-مفهوم آزادي در اسلام چيست(0)
-اخباريين چه كساني اند؟
(0)
-1ـ چرا بين اديان الهي تفاوت وجوددارد درحالي كه خداوند تمام احكام را بر پيامبران نازل فرموده اند پس چرا تفاوت در نماز و روزه و ساير احكام وجود دارد؟(0)
-1ـ چرا به پيروان اديان الهي كافر مي گويند در حاليكه آنها نيز پيرو دين خداوند هستند ؟(0)
-2- چرا بعضي مردم مسيحي هستند ؟ با اين كه بيشتر جمعيت دنيا رامسلمانان تشكيل مي دهند ؟(0)
-آيا مسيحيان و يهوديان و ..... به بهشت مي ورند.؟ ( به نظر من اين با منطق جور در نمي آيد كه در اديان ديگر كسي مذهبي شناخته مي شود و به خاطر خدا كار نيك مي كند و به جهنم برود به خاطر اينكه دينش اسلام نبود )(0)
-پـيـغـمبر اسلام مي گويد : به آييني مبعوث شده ام كه عمل به آن براي همه سهل و آسان است اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام و مذاهب پيشين نبوده ؟(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:29028 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:20

انسان از كجا آمده است؟
سؤالات و مشكلات ذهني اي كه براي شما پيش آمده است و از نوجواني با آن همساز بوده ايد، مسائل اساسي فكر و انديشه بشري است. به جرئت مي توان گفت كه دين، عرفان، فلسفه و كلام، همگي در صدد پاسخ گويي به اين سؤالات بوده اند و درد حيرت - كه دردي شيرين و خوشگوار است - از همين سؤالات اساسي پيدا مي شود. بله اين درد ممدوحي است. انسان در طول حيات خود، همواره از خود مي پرسد: از كجا آمده است؟ به كجا مي رود؟ در كجا هست؟ چگونه بايد باشد؟ چه بايد بكند؟ دليل اين سؤالات نيز روشن است. انسان فطرتاً به دنبال كشف راز وجود و هستي خود است و همواره در جست و جوي يافتن پاسخ اين سؤالات است كه مبدأ من كيست و كجا است؟ مقصود من چيست؟ مقصد من كيست و كجا است؟ به راستي چه ضرري، بيشتر از فراموشي خود است؟! آناني كه چنين دردي ندارند، همانند كساني اند كه از بويايي محروم اند و نمي توانند بوي خوش عطر و گلاب را استشمام كنند. شما حتماً افرادي را ديده ايد كه چيز كوچكي را گم مي كنند و ساعت ها به دنبال آن مي گردند؛ اما خودشان را گم كرده اند و هرگز به فكر اين نيستند كه به دنبال گم شده اصلي و حقيقي خود بگردند. به عنوان مقدّمه گفتني است كه انسان تشنه حقيقت و كمال است و تا زماني كه به آن نائل نشود، به آرامش حقيقي نمي رسد و حقيقت مطلق نيز خدا است: {A{/Bذلِكَ بِأَنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلْحَقُ {w1-5w}{I22:6I}*/}A}{M؛ اين چنين است كه خداوند حق است M} اين آيه شريفه در سه جاي قرآن آمده است، {V(حج، آيات 6 و 62؛ لقمان، آيه 30)V}. 1. {A{/Bفَذلِكُمُ اَللَّهُ رَبُّكُمُ اَلْحَقُ {w1-4w}{I10:32I}/}A}{M؛ آن خداوند، پروردگار شما است كه حق است M}، {V(يونس، آيه 32)V}. 2. {A{/Bرُدُّوا إِلَي اَللَّهِ مَوْلاهُمُ اَلْحَقِ {w2-6w}{I6:62I}*/}A}{M؛ همگي به سوي الله مولا و سرپرست حقيقي خود - بازگردانده مي شوندM}، {V(همان، آيه 32، انعام، آيه 62)V}. 3. {A{/Bهُنالِكَ اَلْوَلايَةُ لِلَّهِ اَلْحَقِ {w1-4w}{I18:44I}/}A}{M؛ ثابت شد - در آن جا كه - ولايت از آن خداوند بر حق است M}، {V(كهف، آيه 44)V}. 4. {A{/Bيَعْلَمُونَ أَنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ {w7-12w}{I24:25I}/}A}{M؛ و مي دانند كه خداوند حق آشكار است M}، {V(نور، آيه 25)V}. در اين آيه در كنار لفظ «الحق» واژه «مبين» به معناي آشكار هم آمده است كه تاكيد مي كند. حق روشن و كاملاً واضح، فقط خداوند است. 5. {A{/Bحَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُ {w8-12w}{I41:53I}/}A}{M؛ تا براي آنان آشكار شود كه او (الله) حق است M}، {V(فصلت، آيه 53)V}. آيات و نشانه ها براي انسان اين نكته را روشن مي كنند كه «حق» و «حقيقت مطلق» فقط او است. پس روشن شد كه حقيقت مطلق فقط خداوند است و غير از او، باطل محض است: {A{/Bوَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْباطِلُ {w6-13w}{I22:62I}/}A}{M؛ و آنچه را غير از او مي خوانند باطل است M}، {V(حج، آيه 62؛ لقمان، آيه 30)V}. در نتيجه آرامش نيز فقط در سايه ياد و ذكر خداوند حاصل مي شود: {A{/Bاَلَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اَللَّهِ {w1-7w}{I13:28I}/}A}{M؛ آنان كساني هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن و آرام است M}، {V(رعد، آيه 28)V}. ذيل آيه شريفه تاكيد مي كند كه فقط ذكر خداوند، مايه آرامش دل ها است و دل آدمي تنها با ياد خدا آرامش مي يابد: {A{/Bأَلا بِذِكْرِ اَللَّهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ {w8-12w}{I13:28I}/}A}{M؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابدM}. انسان به هر مطلوبي كه برسد، باز مضطرب و ناراحت است؛ زيرا آنها نه تنها مطلوب با لذات نيستند؛ بلكه جلوي حقيقت را نيز مي گيرند. و روشن است منظور از ياد خدا، فقط ذكر زباني نيست؛ بلكه كشف قلبي و معرفت شهودي است كه به دل ها مي نشيند و انسان را صاحب دل مي كند، {V(ر.ك: نبوت، شهيد مطهري، ص 283)V}. پس محور تمام معارف و اصل و ريشه تمام علوم «الله» است؛ به عبارت ديگر «الله» ريشه معارف است و ديگر معارف، شاخه ها و تنه و برگ هاي آن هستند. معرفت الله و شناخت خدا، همچون رودخانه اي است كه تمام معارف از آن منشعب مي شوند و ما آن را «خدا محوري» يا «خدا مركزي» مي ناميم كه تمام مباحث و معارف ديني، فلسفي، عرفاني و حتي علمي - به معناي درست و سنتي آن - زيرمجموعه آن است. انسان شناسي، نيز از اين قاعده مستثني نيست؛ زيرا در هر بحثي بايد از نقطه اي شروع كرد و به نقطه اي ختم نمود. ابتدا و انتهاي انسان شناسي نيز «الله» تبارك و تعالي است. {A{/Bهُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ{w1-4w}{I57:3I}/}A}{M؛ او - الله تبارك تعالي - اول و آخر است M}، {V(حديد، آيه 3)V}. با بيان اين مقدمه سؤالات سه گانه به شرح زير پاسخ داده مي شود: 1. از كجا آمده ايم؟ قرآن كريم به اين پرسش پاسخ مي دهد: {A{/Bإِنَّا لِلَّهِ {w6-7w}{I2:156I}/}A}{M؛ ما از آن خداييم M}، {V(بقره، آيه 156)V}. ما از آن خداييم به چه معنا است؟ معناي درست آيه شريفه، اين است كه ما حقيقتاً ملك خدا هستيم و خداوند مالك حقيقي ما است و تمام هستي ما از خدا نشأت مي گيرد، {V(الميزان، ذيل آيه 156 سوره بقره)V}. توضيح اين كه مبدأ هر موجودي - از جمله انسان - خداوند است. اين بدان معنا است كه انسان مخلوق او است و از عالم الهي آمده و وطن او عالم بالا است. در بعضي از آيات آمده كه نيمي از او خاك است: {A{/Bإِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ {w5-9w}{I38:71I}/}A}{M؛ من بشر را از گل مي آفرينم M}، {V(ص، آيه 71)V} و {A{/Bهُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ {w1-5w}{I6:2I}/}A}{M؛ او است آن كه شما را از گل آفريدM}، {V(انعام، آيه 2)V}. در اين رابطه گفتني است كه حقيقت انسان جنبه خاكي بودن او نيست. آيات بسياري بر اين نكته دلالت دارند كه تمام حقيقت انسان، جنبه روحاني او است و انسان از آن جهت كه صاحب روح و نفس است، انسان است؛ و گرنه از جهت جسماني بودن، تفاوتي با حيوانات ديگر ندارد. پس تمام حقيقت انسان و ملاك انسانيت وي، روح او است، (الميزان، ج 7، ص 184 و 185؛ ج 17، ص 402 و 403). اين روح از جانب خدا به انسان داده شده است: {A{/Bفَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي {w1-7w}{I15:29I}*/}A}{M؛ هنگامي كه او را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم M}، {V(حجر، آيه 29؛ ص، آيه 72)V}. قرآن كريم در جايي ديگر تصريح مي فرمايد: {A{/Bقُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي {w5-9w}{I17:85I}/}A}{M؛ بگو روح كار پروردگار من است M}، (اسراء، آيه 85). منظور از «امر ربي» «كار پروردگار و خدا» است. در آيات ديگر تصريح شده است كه روح منسوب به خدا است: {A{/Bمِنْ رُوحِي {w6-7w}{I15:29I}*/}A}، {V(حجر، آيه 29)V}. و {A{/Bمِنْ رُوحِنا{w7-8w}{I21:91I}*/}A}، {V(انبياء، آيه 91) V}و {A{/Bمِنْ رُوحِهِ {w6-7w}{I32:9I}/}A}، {V(سجده، آيه 9)V}. مي دانيم كه از نظر ادبي در اين سه مورد، روح به ضميرهاي «ي» به معناي «من»، «نا» به معناي «ما» و «ه» به معناي «او» اضافه شده است. مسلماً منظور اين نيست كه چيزي از خدا جدا شده است؛ زيرا خدا بسيط است و جزء ندارد تا جزئي از آن جدا شود؛ بلكه منظور اين است كه اين روح به خداوند تعلّق دارد؛ يعني، هم بدن مخلوق خدا است و هم روح. اما اين انتساب برابر نيست و روح انسان از شرافت بيشتري برخوردار است. پس تاكنون چند مطلب ثابت شد: 1. حقيقت انسان به روح او است نه جسم او؛ 2. خداوند خالق و آفريننده انسان (هر دو جنبه مادي و روحاني او) است، اما در اين ميان روح را به خود منسوب كرده است؛ 3. روح از عالم الهي است و تعلّق خاص به خدا دارد كه نشان از شرافت او است. بنابر نظر برخي، انسان در ميان دو پرانتز قرار دارد: تولد و مرگ و در وراي آنها تاريكي است. اما انسان از نظر قرآن در ميان پرانتز ياد شده نيست. انسان از جهان ديگر (عالم امر) آمده است و «من واقعي» او نيز، بدن و جهازات بدني و توابع آنها نيست؛ بلكه «من واقعي» او نفس و روح او است كه ملاك شخصيت واقعي او مي باشد، (شرح مبسوط منظومه شهيد مطهري، ج 3، ص 20 و 21 و 189 و 190؛ الهيات شفا، ج 1، ص 95). نتيجه بحث اين كه در پاسخ به سؤال «ما از كجا آمده ايم» قرآن مي فرمايد: «انا لله» و معناي اين جمله اين است كه ما هنر خداييم و از عالم امر، به اين جهان هبوط كرده ايم. پس مبدأ انسان خدا است. فلسفه اسلامي به طرز بديعي اين بحث را به تصوير كشيده است. بنابر نظر حكمت متعاليه ملاصدرا، موجودات ما سوي الله (موجوداتي كه هستي شان از خودشان نيست، بلكه در هستي وامدار خدا هستند) عين ربط و تعلق به خدايند؛ يعني، با اراده الهي موجود شده اند و با اراده او باقي هستند و زندگي؛ مرگ و تمامي شؤون و حالات آنها، به دست خداوند است و آنها - از جمله انسان - هيچ استقلالي از خود ندارند. به عبارت ديگر آنها معلول و كار خدا هستند، و تمام هستي شان - در پيدايش و بقا - از خدا است، {V(همان)V}. پس انسان موجودي است كه تمام هستي (تمام هويت و شخصيتش) از خدا است و بستگي كامل به او دارد و مبدأ، مقصد و مقصود او نيز خداوند است. او سراسر نياز و احتياج به جانب بي نياز مطلق است كه در پيدايش و بقا، فرياد {Hالفقر فخري H}مي زند. فلاسفه ما از اين مطلب، به امكان فقري تعبير كرده اند، {Vر.ك: حركت و زمان در فلسفه اسلامي شهيد مطهري، ح 1، صص 2 - 6؛ شرح مبسوط منظومه، ج 3، صص 196 - 203V}. در پايان تذكر اين نكته ضروري است كه فلاسفه متكلمان، از بحث «از كجا آمده ايم؟» به عنوان خداشناسي و توحيد تعبير كرده و دلايل متعددي نيز براي اثبات وجود خدا اقامه نموده اند. براي اطلاع از نظرهاي آنان ر.ك: 1. توحيد، شهيد مطهري، ص 223 - 29 2. فطرت استاد شهيد مطهري، ص 110 - 87 و 200 - 187 3. معارف قرآن - استاد مصباح يزدي، مبحث خداشناسي مخصوصاً صفحات 47 - 17.

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.